کد مطلب: 9206
تعداد بازدید: ۷۳۴
اخلاق پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
دوشنبه ۳۰ دى ۱۳۹۲راى خُلْق و خوى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مىبايد سهمى اساسى در كار نشر دعوت او در نظر گرفته شود. ويژگيهاى اخلاقى آن حضرت تا اندازهاى است كه مىتوان او را يك اسوه تمام عيار اخلاق انسانى در حد بسيار بالا دانست. بايد توجه داشت كه خلق و خو به مقدار زيادى، خصيصهاى فردى و تا اندازهاى لطف الهى است. علاوه بر آن بايد به اين رسالت ويژه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نيز اشاره كرد كه «إنّما بُعِثْتُ لأُتمم صالِحَ الأخلاق». جذبه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در جذب دوستان فراوان او و نيز عامه مردم مكه و بعدها مدينه، بخوبى در روايات تاريخى منعكس شده است.
اخلاق پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
براى خُلْق و خوى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مىبايد سهمى اساسى در كار نشر دعوت او در نظر گرفته شود. ويژگيهاى اخلاقى آن حضرت تا اندازهاى است كه مىتوان او را يك اسوه تمام عيار اخلاق انسانى در حد بسيار بالا دانست. بايد توجه داشت كه خلق و خو به مقدار زيادى، خصيصهاى فردى و تا اندازهاى لطف الهى است. علاوه بر آن بايد به اين رسالت ويژه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نيز اشاره كرد كه «إنّما بُعِثْتُ لأُتمم صالِحَ الأخلاق» «3». جذبه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در جذب دوستان فراوان او و نيز عامه مردم مكه و بعدها مدينه، بخوبى در روايات تاريخى منعكس شده است. اما قبل از آن، صراحت قرآن بهترين شاهد اين امراست: «و تو راست خُلقى عظيم [إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ]» «4». «به سبب رحمت خداست كه تو با آنها اين چنين خوشخوى و مهربان هستى، اگر تند خو و سخت دل مىبودى از گرد تو پراكنده مىشدند.» «5» به همين دليل است كه خداوند از او مىخواهد با رويى گشاده پذيراى نو مسلمانان باشد: «چون ايمان آوردگان به آيات ما، نزد تو آمدند، بگو: سلام
______________________________
(1). شرح القاموس، ج 8، ص 191؛ به نقل از: تاريخ العرب فى الاسلام، ص 172
(2). بنگريد: الفصل فى الملل و الاهواء و النحل، ج 2، ص 90
(3). طبقات الكبرى، ج 1، ص 192، [حُسْن الاخلاق بجاى «صالح الاخلاق»]، ص 193؛ بحارالانوار، ج 16، ص 210، ج 67، ص 382، 372؛ مجمع البيان، ج 10، صص 334- 333
(4). قلم، 4
(5). آل عمران، 159
سيره رسول خدا(ص)، جعفريان ،ص:259
برشما، خدا بر خويش مقرر كرده كه شما را رحمت كند» «1» و فرمود: در برابر مؤمنان فروتن باش» «2»
بيشترين توصيفات موجود از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از امام على عليه السلام يار ديرين آن حضرت است، آن كه نگاهى نافذ داشت و دوست و برادر را بهتر از هركس ديگرى مىشناخت: «رسول الله نه زياده از معمول بلند بود و نه زياده از معمول كوتاه، بلكه ميانه بالا بود. مويش نه بسيار مجعد بود و نه بسيار صاف بىشكن، بل چين و شكنى اندك و دلپذير داشت. چهرهاش نه لاغر بود و نه فربه بل چهرهاى مدور داشت با رنگى سفيد مايل به سرخى. چشمانش سياه و مژگانش برگشته بود. درشت استخوان بود وگشاده سينه، بدنش را موى اندك بود و تنها روى سينهاش مويى تنك داشت. دستها و پاهايش زمخت مىنمودند با انگشتانى مايل به ستبرى. چون راه مىرفت محكم و استوار مىرفت و چنان پاى از زمين برمىكند كه گويى از بلندى به پستى مىآمد. چون مىخواست به كسى روى كند سر برنمى گردانيد كه با تمام بدن به سوى او برمىگشت. دليرترين آنها و راستگوترينشان بود و به عهد خود سخت پايبند. از همه مردم زبانش نرمتر بود و در معاشرت از همه بهتر. «3» بيهقى و شامى و ديگران بسيارى از اين قبيل گزارشات را كه مربوطبه قيافه و قامت رسول خداست گردآورى كردهاند كه اينجا محل ذكر آنها نيست. «4»
على عليه السلام درباره خُلْق اجتماعى او مىگويد: «كسى كه براى نخستين بار او را مىديد، هيبتش او را مىگرفت؛ هر كسى با او معاشرت مىكرد دوستىاش رابه دل مىگرفت. «5» آنگاه كه به اصحابش مىنگريست، لحظات نگاه را به تساوى ميانشان تقسيم مىكرد. «6» وقتى به كسى دست مىداد پيش از او دست خويش را باز نمىكشيد، همچنان كه صورتش را از او بر نمىگرداند مگر آن كه او بر گرداند. «7» او چهرهاى گشاده داشت. تندخو و ملامتگر و فحاش و مزّاح نبود. «8» سيره او ميانه روى، سنت او هدايت و رشد، سخنش معيار حق
______________________________
(1). انعام، 54
(2). حجر، 88
(3). الغارات (ترجمه فارسى)، ص 59؛ المعرفة و التاريخ، ج 2، ص 355؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 391؛ طبقات الكبرى، ج 1، صص 411- 412
(4). سبل الهدى والرشاد، ج 2، صص 769، دلائل النبوه، ج 1، صص 215- 320؛ المعرفة و التاريخ، ج 3، صص 340- 364؛ الموفقيات، صص 354- 355.
(5). انساب الاشراف، ج 1، ص 392.
(6). بحارالانوار، ج 16، ص 260.
(7). طبقات الكبرى، ج 1، ص 378؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 15؛ بحارالانوار، ج 16، ص 237؛ المعرفة والتاريخ، ج 3، ص 362.
(8). انساب الاشراف، ج 1، ص 293. البته رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم درحدى معتدل با مهمانان خود شوخى مىكردند: التراتيب الاداريه، ج 1، ص 442
سيره رسول خدا(ص)، جعفريان ،ص:260
و حكمش عَدْل بود. «1»
يكى ديگر از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مىگويد: هيچ كس را نديده كه بيش از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر لبانش تبسم باشد. «2» و ابوسفيان كه پس از مسلمان شدن رفتار اصحاب را با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ديد گفت: «ما رأيْتُ قَوْماً قطّ أشَدّ حبًا اصْحابِهِمْ مِنْ اصْحابِ مُحَمّد له، «تاكنون نديده بودم كه كسانى صاحب خويش را آن اندازه كه اصحاب محمد صلى الله عليه و آله و سلم او را دوست مىدارند، دوست داشته باشند.» «3»
امام حسين عليه السلام نيز به نقل از پدرش رفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را با مردمى كه با او كارى داشتند به خوبى و زيبايى توصيف كرده است كه چگونه به مردم نيازمند مىرسيد و از آنان مىخواست تا نياز كسى را نيز كه نمىتواند خود را به او برساند، به او برسانند. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم جز وقتى را كه براى خدا و خانواده گذاشته بود، هيچ چيزى را ذخيره نكرده وهميشه دراختيار مردم بود. آن حضرت دائما در پى تأليف قلوب مردم تلاش مىكرد (يؤلفهم و لا ينفرهم). بزرگ هر قومى را آرام مىكرد و او رابر آنان سرورى مىداد. از احوال اصحاب خويش تفقه مىكرد و از آنچه ميان مردم مىگذاشت مىپرسيد (يتفقد اصحابه و يسأل الناس عما فى الناس). نيكوكارى را تحسين مىكرد و كار زشت را سبك مىشمرد. آن حضرت ميانه روى را حفظ مىكرد، از حق [گويى] كوتاهى نمىكرد و كوتاهى در حق گويى را روا نمىشمرد. همراهانش از بهترين مردم بودند و بهترين آنان نزد او، ناصح ترينشان بود و برترين آنان نزد او، نيكوكارترين آنها. او جز بر ذكر خدا قيام و قعود نداشت؛ در مجلسى كه مىنشست حق همه همنشينان را حفظ مىكرد؛ به گونهاى كه همنشين او، دوستدارتر از او بر خود نمىشناخت (و برآن بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نهايت علاقه را بدو داشته و حتى بر ديگران ترجيحش مىدهد). «4»
با هر كسى كه بدو نيازى داشت آنقدر مىنشست تا او برخيزد؛ كسى كه چيزى از او مىخواست جز با برآوردن نياز او يا سخنى نيكو، او را باز نمىگرداند. او در حق، براى مردم پدرى مىكرد و همه در برابرش در حق بودند؛ مجلس او مجلس حكمت و حيا و صبر و امانت بود؛ صدايى از آن بر نمىخاست. برخورد او با مردم نرم و نيكو بود؛ از آنچه بدان علاقهاى نداشت خود را به تغافل مىزد؛ از هيچ كس عيبجويى نكرده و كسى
______________________________
(1). نهج البلاغه، صبحى صالح، ص 139.
(2). طبقات الكبرى، ج 1، صص 372- 373 [مارأيت احداًأكثر تبسماًمن رسول الله].
(3). طبقات الكبرى، ج 2، ص 56؛ مصنف ابن ابى شيبه، ج 14، ص 484. عروة بن مسعود نيز چنين مىگفت: مصنف ابن ابى شيبه.، ج 4، ص 447.
(4). درباره آنچه در پرانتز آمده نك: مجمع الزوائد، ج 9، ص 15
سيره رسول خدا(ص)، جعفريان ،ص:261
را ملامت نمىنمود. «1»
رسول خدا نيكوترين مردم، بخشندهترين و شجاعترين آنان بود. «2» يكى از اصحاب گويد: وقتى نزد او از دنيا سخن مىگفتيم با ما همراهى مىكرد وقتى سخن از آخرت بود در آن باره با ما سخن مىگفت و زمانى نيز كه سخن از طعام بود چنين مىكرد. «3» و عايشه مىگفت: «كان خُلْقُه القرآن» «4» يا آن كه «كانَ خُلْقُهُ كَما جاء فى القرآن «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ». «5» نيز نقل شده است كه: «كان اذا حَدَثَ بِحَديثٍ تبسّم فى حديثه» «6» و اين كه هرگاه سخن مىگفت تبسم بر لبانش بود. «7» همچنان كه يكى از اصحاب گفته است: «ما رأيت رجلا اكثر مزاحا من رسول الله» شوختر از رسول خدا نديدم. «8» گويند: فردى اعرابى بود كه با حضرت شوخى مىكرد. يك بار هديهاى آورده بود و بعد مىگفت: پول هديه ما را بدهيد.
حضرت، گاهى كه دلشان مىگرفت مىفرمودند: كاش آن اعرابى بود و ما را از ناراحتى در مىآورد.
اخلاق هدايتى آن حضرت هم جالب بود. معاويه بن حكم گويد: در نماز بوديم، شخصى عطسه كرد. من رحمك الله گفتم. همه به من نگاه كردند. دوباره عطسه كرد، باز رحمك الله گفتم. وقتى نگاه مردم را ديدم، بلند گفتم: مادرش به عزايش بنشيند چرا به من مىنگرند؟ ديدم مردم دستشان را روى زانوهايش مىزنند. من ساكت شدم. وقتى نماز تمام شد، رسول خدا مرا صدا كرد. به خدا، هيچ معلمى را پيش از آن و پس از آن، بهتر از او نديدم، نه من را زد و نه فرياد سرم كشيد، تنها فرمود: ان صلاتك هذا لايصح لان فيها شىء من كلام الناس، انما هى التسبيح و التكبير و تلاوة القرآن، اين نماز درست نيست، چون حرف در آن «9» زدى. نماز تنها تسبيح و تكبير و تلاوت قرآن است و بس.
ابوامامه گويد: جوانى نزد آن حضرت آمد و گفت اجازه زنا به من بدهيد! مردم بر سرش فرياد كشيدند. حضرت فرمود: آرام باشيد. آنگاه رو به جوان كرد و فرمود: آيا براى مادرت هم مىپسندى؟ گفت: نه. حضرت فرمود: مردم هم براى مادرانشان نمىپسندند. آيا تو براى خواهرت هم مىپسندى؟ گفت: نه. حضرت فرمود مردم هم براى خواهرانشان نمىپسندند.
______________________________
(1). المعرفة والتاريخ، ج 3، صص 359- 357؛ طبقات الكبرى، ج 1، صص 422- 425 (بااختصار)
(2). المعرفة والتاريخ، ج 3، ص 361
(3). المعرفة والتاريخ، ج 3، ص 361؛ دلائل النبوه، ج 1، ص 313؛ درجاى ديگرى نيز آمده كه وقتى اصحاب در مسجدگرد هم، جمع شده، از اشعار و اخبار جاهلى ياد مىكردند رسول خدا تبسم نمود. طبقات، ج 1، ص 372؛ المعرفة والتاريخ، ج 3، ص 363؛ سنن بيهقى، ج 1، ص 240
(4). المعرفة و التاريخ، ج 3، ص 361.
(5). البدء و التاريخ، ج 5، ص 2
(6). اخلاق النبى صلى الله عليه و آله و سلم، ابوالشيخ، ص 95
(7). نثرالدر، ج 2، ص 133
(8). اخلاق النبى صلى الله عليه و آله و سلم، ابوالشيخ، ص 87
(9). سبل الهدى و الرشاد، ج 7، ص 19
سيره رسول خدا(ص)، جعفريان ،ص:262
آيا براى عمهات مىپسندى؟ گفت: نه. حضرت فرمود: مردم هم براى عمه هاشان نمىپسندند.
آنگاه حضرت فرمود: فكْرَه ما تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ و احِب ما تُحِب لِنَفْسِك. «1»
اخلاق عبادتى حضرت هم براى اصحاب الگو بود. على عليه السلام مىگويد: در شب صلح حديبيه، هيچ كس در ميان ما شب زندهدار و قائم به صلاة نبود مگر رسول خدا كه تا صبح زير درخت نماز مىخواند و گريه مىكرد. «2» ابوذر هم گويد: من در برخى شبها با رسول خدا نماز خواندم، همراهش مىايستادم تا آنجا كه از درازى نماز حضرت، سر بر ديوار مىگذاشتم. «3»
اينها نمونههايى از برخورد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با اطرافيان بود. اكنون مىتوان آن سخن خداوند را كه فرمود: اگر تندخو بودى مردم از گردت پراكنده مىشدند، بهتر درك كرد. با وجود همه اين نقلها، روايتى كه در مصادر اهل سنت شايع است، حكايت از آن دارد كه روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مشغول صحبت با اشراف قريش بود. اينجا بود كه نابينايى كه ابنام مكتوم نام داشت بىتوجه، از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم انتظار داشت تا به وى توجه كند. دراين لحظه رسول روى ترش كرده و چهره درهم كشيد. درآن لحظه سوره عبس و تولى در عتاب رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نازل شد. اين روايت را محدثان سنى نوعاً نقل كردهاند. اما اندكى بعد كه پذيرش اين نقل مواجه با ذهن نقاد برخى از انديشمندان اسلامى شده راههايى براى خروج از آن مطرح گرديد.
شامى مىگويد: حافظ (ابن حجر) گفته است: علماى سلف ترديدى در اين كه فاعل «عبس» رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بوده نكردهاند، اما داوودى گفته است كه مقصود «كافر» است.
برخى ديگر نيز گفتهاند كه اساساًابنام مكتوم در مدينه بوده و برخوردى با وليدبن مغيره و امية بن خلف نداشته است و بدين ترتيب به نحوى دراين ماجرا ترديد كردهاند. شامى اين رأى را نادرست مىشمرد؛ زيرا ابنام مكتوم در مكه بوده و از مهاجران نخستين به شمار مىرفته است. «4» بهر روى از سوى اهل سنت ترديد جدى دراين ماجرا نشده است. در برابر، شيعه روايت مزبور را نپذيرفته است. در درجه نخست بدان دليل كه امام صادق عليه السلام ضمن روايتى فرموده است: آيات مزبور درباره شخصى از بنى اميه نازل شده كه نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ايستاده بود. درآن لحظه ابنام مكتوم آمد. آن شخص چهره در هم كشيد و خود را جمع و جور كرد، پس از آن، اين آيات درباره او نازل شد. «5» طبرسى از سيد مرتضى نقل
______________________________
(1). سبل الهدى و الرشاد، ج 7، ص 19
(2). اخلاق النبى صلى الله عليه و آله و سلم، ابوالشيخ، ص 201
(3). همان، ص 187
(4). سبل الهدى والرشاد، ج 2، صص 558- 557
(5). مجمع البيان، ج 10، ص 437
سيره رسول خدا(ص)، جعفريان ،ص:263
مىكند كه، هيچ شاهدى در آيات وجود ندارد كه نشان دهد خطاب آن به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم است، به علاوه صفت «عبوس» به هيچ روى حتى از سوى دشمنان به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نسبت داده نشده، چه رسد به مؤمنان. همچنين آيات متعددى در خود قرآن بر خلق عظيم و رأفت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نسبت به مؤمنان و نرم خويى ايشان تأكيد كرده است. در واقع شخصيت اخلاقى كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مىشناسيم چنين برخوردى را تأييد نمىكند.
برخى ديگر تناقض روايات نقل شده دراين باب را دليل نادرستى اصل حكايت دانسته واز آنجا كه نوع روايات اين خبر، از كسانى چون عايشه، انس و ابن عباس است كه اساساًدوره مبعث را بخاطر نمىآورند و يا اصولا در مكه نبودهاند، سند آن را ضعيف مىشمرد. «1» به هر روى نفس چنين برخوردى در تفاوت نهادن ميان فقير و غنى، به هر دليل، حتى براى هدايت، مورد انكار اين آيات قرار گرفته است: «روى را ترش كرد و سر برگردانيد. چون آن نابينا به نزدش آمد. و تو چه دانى، شايد كه او پاكيزه شود، يا پند گيرد و پند تو سودمندش افتد. اما آن كه او توانگر است، تو روى خود بدو مىكنى. و اگر هم پاك نگردد چيزى بر عهده تو نيست، و اما آن كه دوان دوان به نزد تو مىآيد، و مىترسد، تو از او به ديگرى مىپردازى. آرى اين قرآن اندرزى است، پس هر كه خواهد از آن پند گيرد». «2»
مرحوم طبرسى گرچه روايت امام صادق عليه السلام را نقل كرده، درادامه مىگويد: اگر خطاب عبس به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نيز باشد، نبايد به عنوان گناه تلقى شود؛ زيرا كه چهره در هم كشيدن در برابر نابينا با گشاده رويى برابر است! آنچه هست اين كه خداوند چنين برخورد كرد تا رسول خود را ترغيب به رعايت بيشتر محاسن اخلاقى كند و به او بشناساند كه به دست آوردن دل يك مؤمن براى آن كه بر ايمانش بماند بهتراز تأليف دل مشركى است كه طمع در ايمانش كرده است. او همچنين در اين كه چرا خطاب «عبس» خطابى غايبانه است مىگويد: اين براى حفظ حرمت رسول الله بوده است. «3»
به هر روى بايد دانست كه خداوند خود در وصف رسولش مىگويد: «هر آينه پيامبرى از خود شما بر شما مبعوث شد، هر آنچه شما را رنج مىدهد بر او گران مىآيد. سخت به شما دلبسته است و با مؤمنان رئوف و مهربان است.» «4»
______________________________
(1) الصحيح من سيرة النبى صلى الله عليه و آله و سلم، ج 2، صص 78- 85
(2). عبس، 12- 2
(3). مجمع البيان، ج 10، ص 438- 437
(4). توبه، 128
برگرفته از کتاب :سيره رسول خدا)صلی الله علیه وآله)، جعفريان ،ص259الی264
______________________________
(1). شرح القاموس، ج 8، ص 191؛ به نقل از: تاريخ العرب فى الاسلام، ص 172
(2). بنگريد: الفصل فى الملل و الاهواء و النحل، ج 2، ص 90
(3). طبقات الكبرى، ج 1، ص 192، [حُسْن الاخلاق بجاى «صالح الاخلاق»]، ص 193؛ بحارالانوار، ج 16، ص 210، ج 67، ص 382، 372؛ مجمع البيان، ج 10، صص 334- 333
(4). قلم، 4
(5). آل عمران، 159
سيره رسول خدا(ص)، جعفريان ،ص:259
برشما، خدا بر خويش مقرر كرده كه شما را رحمت كند» «1» و فرمود: در برابر مؤمنان فروتن باش» «2»
بيشترين توصيفات موجود از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از امام على عليه السلام يار ديرين آن حضرت است، آن كه نگاهى نافذ داشت و دوست و برادر را بهتر از هركس ديگرى مىشناخت: «رسول الله نه زياده از معمول بلند بود و نه زياده از معمول كوتاه، بلكه ميانه بالا بود. مويش نه بسيار مجعد بود و نه بسيار صاف بىشكن، بل چين و شكنى اندك و دلپذير داشت. چهرهاش نه لاغر بود و نه فربه بل چهرهاى مدور داشت با رنگى سفيد مايل به سرخى. چشمانش سياه و مژگانش برگشته بود. درشت استخوان بود وگشاده سينه، بدنش را موى اندك بود و تنها روى سينهاش مويى تنك داشت. دستها و پاهايش زمخت مىنمودند با انگشتانى مايل به ستبرى. چون راه مىرفت محكم و استوار مىرفت و چنان پاى از زمين برمىكند كه گويى از بلندى به پستى مىآمد. چون مىخواست به كسى روى كند سر برنمى گردانيد كه با تمام بدن به سوى او برمىگشت. دليرترين آنها و راستگوترينشان بود و به عهد خود سخت پايبند. از همه مردم زبانش نرمتر بود و در معاشرت از همه بهتر. «3» بيهقى و شامى و ديگران بسيارى از اين قبيل گزارشات را كه مربوطبه قيافه و قامت رسول خداست گردآورى كردهاند كه اينجا محل ذكر آنها نيست. «4»
على عليه السلام درباره خُلْق اجتماعى او مىگويد: «كسى كه براى نخستين بار او را مىديد، هيبتش او را مىگرفت؛ هر كسى با او معاشرت مىكرد دوستىاش رابه دل مىگرفت. «5» آنگاه كه به اصحابش مىنگريست، لحظات نگاه را به تساوى ميانشان تقسيم مىكرد. «6» وقتى به كسى دست مىداد پيش از او دست خويش را باز نمىكشيد، همچنان كه صورتش را از او بر نمىگرداند مگر آن كه او بر گرداند. «7» او چهرهاى گشاده داشت. تندخو و ملامتگر و فحاش و مزّاح نبود. «8» سيره او ميانه روى، سنت او هدايت و رشد، سخنش معيار حق
______________________________
(1). انعام، 54
(2). حجر، 88
(3). الغارات (ترجمه فارسى)، ص 59؛ المعرفة و التاريخ، ج 2، ص 355؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 391؛ طبقات الكبرى، ج 1، صص 411- 412
(4). سبل الهدى والرشاد، ج 2، صص 769، دلائل النبوه، ج 1، صص 215- 320؛ المعرفة و التاريخ، ج 3، صص 340- 364؛ الموفقيات، صص 354- 355.
(5). انساب الاشراف، ج 1، ص 392.
(6). بحارالانوار، ج 16، ص 260.
(7). طبقات الكبرى، ج 1، ص 378؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 15؛ بحارالانوار، ج 16، ص 237؛ المعرفة والتاريخ، ج 3، ص 362.
(8). انساب الاشراف، ج 1، ص 293. البته رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم درحدى معتدل با مهمانان خود شوخى مىكردند: التراتيب الاداريه، ج 1، ص 442
سيره رسول خدا(ص)، جعفريان ،ص:260
و حكمش عَدْل بود. «1»
يكى ديگر از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مىگويد: هيچ كس را نديده كه بيش از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر لبانش تبسم باشد. «2» و ابوسفيان كه پس از مسلمان شدن رفتار اصحاب را با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ديد گفت: «ما رأيْتُ قَوْماً قطّ أشَدّ حبًا اصْحابِهِمْ مِنْ اصْحابِ مُحَمّد له، «تاكنون نديده بودم كه كسانى صاحب خويش را آن اندازه كه اصحاب محمد صلى الله عليه و آله و سلم او را دوست مىدارند، دوست داشته باشند.» «3»
امام حسين عليه السلام نيز به نقل از پدرش رفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را با مردمى كه با او كارى داشتند به خوبى و زيبايى توصيف كرده است كه چگونه به مردم نيازمند مىرسيد و از آنان مىخواست تا نياز كسى را نيز كه نمىتواند خود را به او برساند، به او برسانند. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم جز وقتى را كه براى خدا و خانواده گذاشته بود، هيچ چيزى را ذخيره نكرده وهميشه دراختيار مردم بود. آن حضرت دائما در پى تأليف قلوب مردم تلاش مىكرد (يؤلفهم و لا ينفرهم). بزرگ هر قومى را آرام مىكرد و او رابر آنان سرورى مىداد. از احوال اصحاب خويش تفقه مىكرد و از آنچه ميان مردم مىگذاشت مىپرسيد (يتفقد اصحابه و يسأل الناس عما فى الناس). نيكوكارى را تحسين مىكرد و كار زشت را سبك مىشمرد. آن حضرت ميانه روى را حفظ مىكرد، از حق [گويى] كوتاهى نمىكرد و كوتاهى در حق گويى را روا نمىشمرد. همراهانش از بهترين مردم بودند و بهترين آنان نزد او، ناصح ترينشان بود و برترين آنان نزد او، نيكوكارترين آنها. او جز بر ذكر خدا قيام و قعود نداشت؛ در مجلسى كه مىنشست حق همه همنشينان را حفظ مىكرد؛ به گونهاى كه همنشين او، دوستدارتر از او بر خود نمىشناخت (و برآن بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نهايت علاقه را بدو داشته و حتى بر ديگران ترجيحش مىدهد). «4»
با هر كسى كه بدو نيازى داشت آنقدر مىنشست تا او برخيزد؛ كسى كه چيزى از او مىخواست جز با برآوردن نياز او يا سخنى نيكو، او را باز نمىگرداند. او در حق، براى مردم پدرى مىكرد و همه در برابرش در حق بودند؛ مجلس او مجلس حكمت و حيا و صبر و امانت بود؛ صدايى از آن بر نمىخاست. برخورد او با مردم نرم و نيكو بود؛ از آنچه بدان علاقهاى نداشت خود را به تغافل مىزد؛ از هيچ كس عيبجويى نكرده و كسى
______________________________
(1). نهج البلاغه، صبحى صالح، ص 139.
(2). طبقات الكبرى، ج 1، صص 372- 373 [مارأيت احداًأكثر تبسماًمن رسول الله].
(3). طبقات الكبرى، ج 2، ص 56؛ مصنف ابن ابى شيبه، ج 14، ص 484. عروة بن مسعود نيز چنين مىگفت: مصنف ابن ابى شيبه.، ج 4، ص 447.
(4). درباره آنچه در پرانتز آمده نك: مجمع الزوائد، ج 9، ص 15
سيره رسول خدا(ص)، جعفريان ،ص:261
را ملامت نمىنمود. «1»
رسول خدا نيكوترين مردم، بخشندهترين و شجاعترين آنان بود. «2» يكى از اصحاب گويد: وقتى نزد او از دنيا سخن مىگفتيم با ما همراهى مىكرد وقتى سخن از آخرت بود در آن باره با ما سخن مىگفت و زمانى نيز كه سخن از طعام بود چنين مىكرد. «3» و عايشه مىگفت: «كان خُلْقُه القرآن» «4» يا آن كه «كانَ خُلْقُهُ كَما جاء فى القرآن «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ». «5» نيز نقل شده است كه: «كان اذا حَدَثَ بِحَديثٍ تبسّم فى حديثه» «6» و اين كه هرگاه سخن مىگفت تبسم بر لبانش بود. «7» همچنان كه يكى از اصحاب گفته است: «ما رأيت رجلا اكثر مزاحا من رسول الله» شوختر از رسول خدا نديدم. «8» گويند: فردى اعرابى بود كه با حضرت شوخى مىكرد. يك بار هديهاى آورده بود و بعد مىگفت: پول هديه ما را بدهيد.
حضرت، گاهى كه دلشان مىگرفت مىفرمودند: كاش آن اعرابى بود و ما را از ناراحتى در مىآورد.
اخلاق هدايتى آن حضرت هم جالب بود. معاويه بن حكم گويد: در نماز بوديم، شخصى عطسه كرد. من رحمك الله گفتم. همه به من نگاه كردند. دوباره عطسه كرد، باز رحمك الله گفتم. وقتى نگاه مردم را ديدم، بلند گفتم: مادرش به عزايش بنشيند چرا به من مىنگرند؟ ديدم مردم دستشان را روى زانوهايش مىزنند. من ساكت شدم. وقتى نماز تمام شد، رسول خدا مرا صدا كرد. به خدا، هيچ معلمى را پيش از آن و پس از آن، بهتر از او نديدم، نه من را زد و نه فرياد سرم كشيد، تنها فرمود: ان صلاتك هذا لايصح لان فيها شىء من كلام الناس، انما هى التسبيح و التكبير و تلاوة القرآن، اين نماز درست نيست، چون حرف در آن «9» زدى. نماز تنها تسبيح و تكبير و تلاوت قرآن است و بس.
ابوامامه گويد: جوانى نزد آن حضرت آمد و گفت اجازه زنا به من بدهيد! مردم بر سرش فرياد كشيدند. حضرت فرمود: آرام باشيد. آنگاه رو به جوان كرد و فرمود: آيا براى مادرت هم مىپسندى؟ گفت: نه. حضرت فرمود: مردم هم براى مادرانشان نمىپسندند. آيا تو براى خواهرت هم مىپسندى؟ گفت: نه. حضرت فرمود مردم هم براى خواهرانشان نمىپسندند.
______________________________
(1). المعرفة والتاريخ، ج 3، صص 359- 357؛ طبقات الكبرى، ج 1، صص 422- 425 (بااختصار)
(2). المعرفة والتاريخ، ج 3، ص 361
(3). المعرفة والتاريخ، ج 3، ص 361؛ دلائل النبوه، ج 1، ص 313؛ درجاى ديگرى نيز آمده كه وقتى اصحاب در مسجدگرد هم، جمع شده، از اشعار و اخبار جاهلى ياد مىكردند رسول خدا تبسم نمود. طبقات، ج 1، ص 372؛ المعرفة والتاريخ، ج 3، ص 363؛ سنن بيهقى، ج 1، ص 240
(4). المعرفة و التاريخ، ج 3، ص 361.
(5). البدء و التاريخ، ج 5، ص 2
(6). اخلاق النبى صلى الله عليه و آله و سلم، ابوالشيخ، ص 95
(7). نثرالدر، ج 2، ص 133
(8). اخلاق النبى صلى الله عليه و آله و سلم، ابوالشيخ، ص 87
(9). سبل الهدى و الرشاد، ج 7، ص 19
سيره رسول خدا(ص)، جعفريان ،ص:262
آيا براى عمهات مىپسندى؟ گفت: نه. حضرت فرمود: مردم هم براى عمه هاشان نمىپسندند.
آنگاه حضرت فرمود: فكْرَه ما تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ و احِب ما تُحِب لِنَفْسِك. «1»
اخلاق عبادتى حضرت هم براى اصحاب الگو بود. على عليه السلام مىگويد: در شب صلح حديبيه، هيچ كس در ميان ما شب زندهدار و قائم به صلاة نبود مگر رسول خدا كه تا صبح زير درخت نماز مىخواند و گريه مىكرد. «2» ابوذر هم گويد: من در برخى شبها با رسول خدا نماز خواندم، همراهش مىايستادم تا آنجا كه از درازى نماز حضرت، سر بر ديوار مىگذاشتم. «3»
اينها نمونههايى از برخورد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با اطرافيان بود. اكنون مىتوان آن سخن خداوند را كه فرمود: اگر تندخو بودى مردم از گردت پراكنده مىشدند، بهتر درك كرد. با وجود همه اين نقلها، روايتى كه در مصادر اهل سنت شايع است، حكايت از آن دارد كه روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مشغول صحبت با اشراف قريش بود. اينجا بود كه نابينايى كه ابنام مكتوم نام داشت بىتوجه، از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم انتظار داشت تا به وى توجه كند. دراين لحظه رسول روى ترش كرده و چهره درهم كشيد. درآن لحظه سوره عبس و تولى در عتاب رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نازل شد. اين روايت را محدثان سنى نوعاً نقل كردهاند. اما اندكى بعد كه پذيرش اين نقل مواجه با ذهن نقاد برخى از انديشمندان اسلامى شده راههايى براى خروج از آن مطرح گرديد.
شامى مىگويد: حافظ (ابن حجر) گفته است: علماى سلف ترديدى در اين كه فاعل «عبس» رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بوده نكردهاند، اما داوودى گفته است كه مقصود «كافر» است.
برخى ديگر نيز گفتهاند كه اساساًابنام مكتوم در مدينه بوده و برخوردى با وليدبن مغيره و امية بن خلف نداشته است و بدين ترتيب به نحوى دراين ماجرا ترديد كردهاند. شامى اين رأى را نادرست مىشمرد؛ زيرا ابنام مكتوم در مكه بوده و از مهاجران نخستين به شمار مىرفته است. «4» بهر روى از سوى اهل سنت ترديد جدى دراين ماجرا نشده است. در برابر، شيعه روايت مزبور را نپذيرفته است. در درجه نخست بدان دليل كه امام صادق عليه السلام ضمن روايتى فرموده است: آيات مزبور درباره شخصى از بنى اميه نازل شده كه نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ايستاده بود. درآن لحظه ابنام مكتوم آمد. آن شخص چهره در هم كشيد و خود را جمع و جور كرد، پس از آن، اين آيات درباره او نازل شد. «5» طبرسى از سيد مرتضى نقل
______________________________
(1). سبل الهدى و الرشاد، ج 7، ص 19
(2). اخلاق النبى صلى الله عليه و آله و سلم، ابوالشيخ، ص 201
(3). همان، ص 187
(4). سبل الهدى والرشاد، ج 2، صص 558- 557
(5). مجمع البيان، ج 10، ص 437
سيره رسول خدا(ص)، جعفريان ،ص:263
مىكند كه، هيچ شاهدى در آيات وجود ندارد كه نشان دهد خطاب آن به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم است، به علاوه صفت «عبوس» به هيچ روى حتى از سوى دشمنان به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نسبت داده نشده، چه رسد به مؤمنان. همچنين آيات متعددى در خود قرآن بر خلق عظيم و رأفت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نسبت به مؤمنان و نرم خويى ايشان تأكيد كرده است. در واقع شخصيت اخلاقى كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مىشناسيم چنين برخوردى را تأييد نمىكند.
برخى ديگر تناقض روايات نقل شده دراين باب را دليل نادرستى اصل حكايت دانسته واز آنجا كه نوع روايات اين خبر، از كسانى چون عايشه، انس و ابن عباس است كه اساساًدوره مبعث را بخاطر نمىآورند و يا اصولا در مكه نبودهاند، سند آن را ضعيف مىشمرد. «1» به هر روى نفس چنين برخوردى در تفاوت نهادن ميان فقير و غنى، به هر دليل، حتى براى هدايت، مورد انكار اين آيات قرار گرفته است: «روى را ترش كرد و سر برگردانيد. چون آن نابينا به نزدش آمد. و تو چه دانى، شايد كه او پاكيزه شود، يا پند گيرد و پند تو سودمندش افتد. اما آن كه او توانگر است، تو روى خود بدو مىكنى. و اگر هم پاك نگردد چيزى بر عهده تو نيست، و اما آن كه دوان دوان به نزد تو مىآيد، و مىترسد، تو از او به ديگرى مىپردازى. آرى اين قرآن اندرزى است، پس هر كه خواهد از آن پند گيرد». «2»
مرحوم طبرسى گرچه روايت امام صادق عليه السلام را نقل كرده، درادامه مىگويد: اگر خطاب عبس به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نيز باشد، نبايد به عنوان گناه تلقى شود؛ زيرا كه چهره در هم كشيدن در برابر نابينا با گشاده رويى برابر است! آنچه هست اين كه خداوند چنين برخورد كرد تا رسول خود را ترغيب به رعايت بيشتر محاسن اخلاقى كند و به او بشناساند كه به دست آوردن دل يك مؤمن براى آن كه بر ايمانش بماند بهتراز تأليف دل مشركى است كه طمع در ايمانش كرده است. او همچنين در اين كه چرا خطاب «عبس» خطابى غايبانه است مىگويد: اين براى حفظ حرمت رسول الله بوده است. «3»
به هر روى بايد دانست كه خداوند خود در وصف رسولش مىگويد: «هر آينه پيامبرى از خود شما بر شما مبعوث شد، هر آنچه شما را رنج مىدهد بر او گران مىآيد. سخت به شما دلبسته است و با مؤمنان رئوف و مهربان است.» «4»
______________________________
(1) الصحيح من سيرة النبى صلى الله عليه و آله و سلم، ج 2، صص 78- 85
(2). عبس، 12- 2
(3). مجمع البيان، ج 10، ص 438- 437
(4). توبه، 128
برگرفته از کتاب :سيره رسول خدا)صلی الله علیه وآله)، جعفريان ،ص259الی264